جستجوی پیشرفته
بازدید
61
آخرین بروزرسانی: 1403/04/09
خلاصه پرسش
جوانی با نفرین مادرش دچار عذاب شده بود. آن مادر، شفاعت پیامبر(ص)، امام علی(ع)، حضرت زهرا(س) و امام حسن(ع) درباره فرزندش را نپذیرفت؛ اما در نهایت و با تهدید فرشتگان، مجبور شد که شفاعت امام حسین(ع) را بپذیرد! منبع این روایت و اعتبار آن‌را می‌خواستم؟
پرسش
سلام. این داستان چقدر معتبر است، و قدیمی‌ترین منبع آن چیست؟ «پیامبر(ص) هنگام عبور از قبرستان، نعره‌ای از داخل قبری شنید، به بالای آن رفت و پای مبارکش را محکم به آن کوبید و فرمود: «یا عبد الله قُم باذن الله فی الفور»؛ ای بنده خدا با اجازه خدا فورا پاشو و بایست! جوانی که آتش از سر و روی او می‌بارید از قبر بیرون آمد! پیامبر(ص) فرمود: وای بر تو! چه کردی که دچار این عذاب شدی؟ گفت: نفرین مادر بر فرزند! پیامبر دستور داد تا مادرش را بیابند و نزد او آورند و سپس به او فرمود: عذاب پسرت را ببین! بیا و حلالش کن! مادر گفت: ای خدا ... عذاب پسرم را زیاد کن و کم نکن! پیامبر فرمود: این بچه چه بدی کرد که نفرینش می‌کنی؟! عرض کرد: روزی با زنش مشاجره کردم، و او بدون آن‌که بپرسد چه شده، مرا به درون تنور آتش انداخت و سینه‌ها، موها و قسمتی از بدنم سوخت! اما زن‌هایی مرا نجات دادند. اینجا بوده که پسرم را نفرین کردم، و او بعد سه روز مرد! پیامبر(ص) فرمود: می‌دانی که من پیامبر رحمتم به خاطر من از او بگذر! اما مادر با واکنشی منفی گفت: خدایا به حق پیامبرت بر عذاب پسرم بیفزا! پیامبر(ص)، از علی(ع)، زهرا(س) و حسنین(ع) خواست تا در آن‌جا حضور یابند. ابتدا حضرت زهرا(س) از آن مادر خواست که فرزندش را عفو کند، اما آن مادر نفرینش را تکرار کرد. سپس امام علی(ع) و امام حسن(ع) نیز چنین درخواستی را تکرار فرمودند که باز هم مخالفت مادر روبرو شدند. هنگامی که نوبت به امام حسین(ع) رسید، به سمت زن رفته و دامنش را گرفته و فرمود: ای زن! به خاطر من از تقصیر جوانت بگذر! ناگاه رنگ از رخسار آن زن پرید به دست و پای حسین(ع) افتاد و عرض کرد: خدایا پسرم را به حسین(ع) بخشیدم! پیامبر(ص) فرمود: چرا تنها درخواست حسین(ع) را پذیرفتی؟! عرض کرد: باز هم داشتم نفرین می‌کردم که فرشتگانی را دیدم که با حربه‌های آتشین تهدیدم کرده و گفتند: شفاعت حسین(ع) را بپذیر وگرنه با این حربه‌ها مجازات خواهی شد! از این‌رو من هم پذیرفتم و از نفرینم گذشتم! (تحفة الواعظین، ج 1،ص 131، نقل از تفسیر منهج الصادقین. در سایه اولیاء خدا، ص342)
پاسخ اجمالی

برخی از مؤلفان معاصر در کتاب‌های خود به این موضوع  -و موضوعاتی از این دست- پرداخته و به دنبال آن، در برخی مجالس و نیز در فضای مجازی، از این ماجراها بسیار سخن به میان می‌آید.

در ارتباط با آنچه در پرسش آمده، گفته می‌شود که این داستان در کتاب‌های در سایه اولیاء خدا[1]، عاقبت گنه‌کاران[2] و  تحفة الواعظین[3] آمده است که در مورد اخیر ادعا شد که آن‌را از تفسیر منهج الصادقین (تألیف شده در قرن دهم) نقل کرده است؛ اما با جست‌وجویی که در منهج الصادقین داشتیم، مشخص شد که این ادعا و استنادی نادرست بود، و در آن کتاب به این ماجرا پرداخته نشده است!

با جست‌وجوی وسیع‌تری که در منابع کهن داشتیم، باز هم اثری از این ماجرا نیافتیم. (و طبیعتا اگر به منبع قابل استنادی برخورد کردیم و یا آن‌که کاربری محترم، مستند آن‌را یافته و گزارش کند، این پاسخ را ویرایش خواهیم نمود).

در پایان گفتنی است؛ روایات و ماجراهایی که تنها مؤلفان معاصر در کتب خود و بدون استناد به منبعی کهن و یا با استنادهایی نادرست به آنها پرداخته‌اند، از نگاه ما قابل استناد و نقل نیست، حتی اگر محتوای آنها نیز با اصول و آموزه‌های اسلامی منافاتی نداشته باشد!

از همین‌رو سزاوار است که جامعه دینی ما تنها به نقل و بازنشر روایات و گزارش‌هایی اقدام کنند که از حداقل‌ معیارهای شناخته شده در دانش حدیث و تاریخ برخوردار باشند.


[1]. ص342.

[2]. ص 140.

[3]. ج 1، ص 131.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها